"شادی" پروانه ای است که هر چه تفلا کنی نمیتوانی آن را شکار کنی، باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند، پس زندگیت سرشار از آرامش و شانه هایت پر از پروانه
زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل! چشم فراموش میکند اما دل هرگز! پس بدان تا زمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد
سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست، شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست، آنقدر سوخته ام با همه ی بی تقصیری، که جهنم نگزارد به تنم تاثیری
به تو سوگند! به راز گل سرخ به پروانه که در عشق فنا میگردد زندگی زیبا نیست، آنچه زیباست تویی، تو که آغاز منو لحظه ی پایان منی
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد، پس به امید فرداها " محبتهایمان " را ذخیره نکنیم
همانند پلی بودم برای عبورت، به فکر تخریب من نباش، رسیدی دست تکان بده، من خود فرو میریزم
لبخندی زدی و آسمان آبی شد، شبهای زیبای تیره مهتابی شد، پروانه از تولد زیبایت، تا اخر عمر غرق بی تابی شد
نمیدونم دوست داشتن چیه! اما گاهی احساس میکنم که به حضور و وجودت، سخت محتاجم برای بودن با تو احساس دلتنگی میکنم، به نظرت این چه حسیه؟
کاش دستی از فراسوی افق، گوش سنگین زمان را میکشید، هم زبانی میرسید از راه دور، طعم تنها بودنم را میچشید
چو گل های شقایق داغدارم / بیا پروانه شو بنشین کنارم / بشو مرهم به زخم قلبم ای دوست / که خنجر خورده ای این روزگارم
بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه، چشمانت را از من دور کند و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد
دلم خوش بود که یارم باوفا بود، کمی از زندگیش از آن ما بود، ولی افسوس که فکر ما غلط بود، که زنگ تفریحش احساس ما بود
فروغ چشم پرآبم تو هستی، دلیل بیتابیم تو هستی، اگر چه آدمی ناچیز هستم، خدارو شکر دنیایم تو هستی
نظرات شما عزیزان:
|